همه کارها بصورت همزمان ارزش دنبال کردن ندارند
بعضی وقتها این وسواس بین تمام ما هست. مثلا برنامهنویسی php رو دنبال میکینم ولی برای این که از غافله عقب نباشیم و یا مثلا توی آگهی روزنامهها استخدام برنامه نویس #c رو هم دیدم، میایم و در کنار تمام مشغلههای کاری برنامهنویسی php، زبان دیگری رو هم درگیرش میشیم. این یکی از بدترین وسواسها هست که شخص بصورت همزمان از این شاخه به اون شاخه میپره و آخرش هیچ کدام کارها رو بصورت حرفهای یاد نمیگیرن. این نوشته زیر از رولف دوبلی بسیار زیبا هست:
مدیران عاملی که همه گزینههای ممکن را پیش روی خود نگاه میدارند معمولا هیچکدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاههایی که همه قسمتهای بازار را هدف میگیرند معمولا دستآخر به هیچکدام دست نمییابند. فروشندهای که همه معاملهها را تعقیب میکند در انتها هیچ معاملهای را جوش نخواهد داد.
ما گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستیم و سوار هیچ کاری نیستیم؛ ولی گزینهها را پیش رویمان باز نگه می داریم. این موضوع بهراحتی میتواند بهقیمت موفقیتمان تمام شود. باید یاد بگیریم که درها را ببندیم.
یک استراتژی کسبوکار در درجه اول بیانیهای است برای چیزهایی که نباید مشغولشان شویم. یک استراتژی مشابه برای زندگیتان قرار دهید: چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حسابشده برای آزادکردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینهای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغشان بروید و درگیرشان شوید بسنجید. این کار نهتنها شما را از به دردسر افتادن حفظ میکند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد. یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد بهجای آنکه هر بار که دری گشودهشد بنشینید و ذهنتان را مشغول کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید.
بسیاری از دروازهها ارزش وارد شدن را ندارند حتی وقتی که دستگیرههای درشان بهراحتی بچرخد و باز شود.
ولی منم به گفته ی شما ترجیح میدیم به جای اینکه یه اقیانوس با عمق سه سانت باشم، یه دریاچه ی عمیق n متری از دانش باشم.